دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و هفت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Thrifty

  [ˈθrɪfti]

Adjective

saving; careful in spending; thriving OR careful about spending money and not wasting things

صرفه‌ جو، دقیق‌ در خرج

Synonyms

economical, prudent, provident, frugal, saving, sparing, careful, parsimonious

Antonyms

extravagant, wasteful, prodigal, spendthrift, free-spending, improvident

Examples

By being thrifty, Miss Benson managed to get along on her small income.

خانم‌ «بنسون» با صرفه‌ جویی‌ توانست‌ با درآمد کم‌ سر کند.

A thrifty person knows that squandering money can lead to financial calamity.

آدم صرفه‌ جو می‌داند که‌ هدر دادن پول می‌تواند منجر به‌ فاجعه‌ی مالی‌ شود.

By thrifty use of their supplies, the shipwrecked sailors were able to survive for weeks.

ملوانان کشتی‌ غرق شده با صرفه‌ جویی‌ در استفاده از تدارکاتشان توانستند هفته‌ها زنده بمانند.

A thrifty housewife

کدبانوی صرفه‌جو

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>