Throng
[θrɔːŋ]Noun
a crowd of people
جمعیت، انبوه مردم، جماعت، شلوغی، ازدحام، گروه، انبوهه، دسته
Synonyms
crowd, mob, horde, press, host, pack, mass, crush, jam, congregation, swarm, multitude, concourse, assemblage
Examples
The police dispersed the throng
پلیس جمعیت را متفرق کرد.
A throng of ants
یک دسته مورچه
A throng of confused thoughts cluttered her brain.
انبوهی از افکار در هم و بر هم مغز او را پر کرد.
We pushed our way through the throng.
ما راه خود را از میان جمعیت با فشار و سختی پیش بردیم.
He was met by a throng of journalists and photographers.
او با انبوهی از خبرنگاران و عکاسان روبرو شد.
Throng
[θrɔːŋ]Verb
to go somewhere or be present somewhere in large numbers
ازدحام کردن، جمع شدن، توفیدن
Synonyms
crowd, flock, mob, press, flood, pour, swarm, troop
Examples
Shoppers thronging the streets.
خریداران مغازهها که در خیابانها ازدحام کرده بودند.
Crowds thronged the stores.
ازدحام جمعیت در فروشگاه ها جمع شدند.
People are thronging to see his new play.
مردم برای دیدن نمایش جدید او ازدحام می کنند.
The children thronged into the hall.
بچه ها جمع شدند توی سالن.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما