دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Thwart

  [θwɔːrt]

Verb

to prevent somebody from doing what they want to do

خنثی کردن، ممانعت کردن، (سر راه کسی) مانع گذاشتن، مخالفت کردن

Synonyms

frustrate, stop, foil, check, defeat, prevent, oppose, snooker, baffle, hinder, obstruct, impede, balk, outwit, stymie, cook someone's goose, put a spoke in someone's wheel

Antonyms

help, support, aid, encourage, assist, facilitate, hasten

Examples

All the priests in the world have not been able to thwart lovers.

همه‌ی کشیش‌های دنیا هم نتوانسته‌اند جلو عشاق را بگیرند.

He did not dare to thwart the whims of the king.

او جرات نکرد که با هوس‌های سلطان مخالفت کند.

His ambition to be a painter was thwarted by poor eyesight.

جاه طلبی او برای نقاش شدن به دلیل ضعف بینایی خنثی شد.

She was thwarted in her attempt to take control of the party.

او در تلاشش برای به دست گرفتن کنترل حزب ناکام ماند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>