دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ واژه‌های ۱۱۰۰ درس پنجم ۵۰۴ هفته بیست و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Tradition

  [trəˈdɪʃn]

Noun

beliefs, opinions, and customs handed down from one generation to another OR a belief, custom or way of doing something that has existed for a long time among a particular group of people; a set of these beliefs or customs

باورها، اعتقادات و رسومی‌ که‌ از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر منتقل‌ می‌‌شود. سنت، عرف، رسم، سیرت، تراداد، فرادهش، دیرمان، گذشته‌مان

Synonyms

customs, institution, ritual, folklore, lore, praxis, convention, habit, unwritten law, established practice

Examples

The father tried to persuade his son that the tradition of marriage was important.

پدر سعی‌ کرد پسرش را متقاعد کند که‌ سنت‌ ازدواج مهم‌ است‌.

All religions have different beliefs and traditions.

همه‌ مذاهب‌، باورها و سنت‌های متفاوتی‌ دارند.

As time goes on, we will eliminate traditions which are meaningless.

باگذشت‌ زمان، سنت‌هایی‌ را که‌ بی‌‌معنی‌ هستند از بین‌ خواهیم‌ برد.

Tradition has preserved many of our ancient customs.

سنت بسیاری از آداب و رسوم قدیمی ما را حفظ کرده است.

Tradition calls for the bride to wear white on her wedding day.

سنت می گوید که عروس در روز عروسی لباس سفید بپوشد.

She is bound by tradition to live with her husband's family.

او طبق رسم و رسوم مقید است که با خانواده شوهرش زندگی کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>