دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Tranquil

  [ˈtræŋkwɪl]

Adjective

pleasantly calm, quiet, and peaceful

آرام، آسوده، بی دغدغه

Synonyms

peaceful, quiet, calm, serene, still, cool, pacific, composed, at peace, sedate, placid, undisturbed, restful, untroubled, unperturbed, unruffled, unexcited

Antonyms

troubled, excited, busy, confused, disturbed, restless, hectic, agitated

Examples

A tranquil scene

صحنه ای آرام

The tranquil waters of the lake

آب های آرام دریاچه

She led a tranquil life in the country.

او زندگی آرامی در بیرون شهر داشت.

The town looked tranquil in the evening sunlight.

شهر در زیر نور خورشید عصر آرام به نظر می رسید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>