Tranquil
[ˈtræŋkwɪl]Adjective
pleasantly calm, quiet, and peaceful
آرام، آسوده، بی دغدغه
Synonyms
peaceful, quiet, calm, serene, still, cool, pacific, composed, at peace, sedate, placid, undisturbed, restful, untroubled, unperturbed, unruffled, unexcited
Antonyms
troubled, excited, busy, confused, disturbed, restless, hectic, agitated
Examples
A tranquil scene
صحنه ای آرام
The tranquil waters of the lake
آب های آرام دریاچه
She led a tranquil life in the country.
او زندگی آرامی در بیرون شهر داشت.
The town looked tranquil in the evening sunlight.
شهر در زیر نور خورشید عصر آرام به نظر می رسید.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.