Transmit
[trænzˈmɪt]Verb
to send an electronic signal, radio or television broadcast, etc.
فرستادن، (رادیو و غیره) پخش کردن، رساندن
send over; pass on; pass along; let through OR to pass something from one person to another
فرستادن، انتقال دادن، عبور دادن، منتقل کردن
to allow heat, light, sound, etc. to pass through
(بیماری و غیره) سرایت کردن یا دادن، ترا گسیل کردن، ترا رساندن، عبور دادن، ترا رسانی کردن
Synonyms
broadcast, put on the air, televise, relay, send, air, radio, send out, disseminate, beam out, pass on, carry, spread, communicate, take, send, forward, bear, transfer, transport, hand on, convey, dispatch, hand down, diffuse, remit, impart
Antonyms
collect, conceal, gather, hide, hold, keep
Examples
Garcia’s message was transmitted to the appropriate people.
پیام «گارسیا» به افراد مربوط ارسال شد.
Scientists can now transmit messages from space vessels to earth.
اکنون دانشمندان میتوانند پیام های سفینههای فضائی را به زمین ارسال کنند.
Our local radio station does not transmit broadcasts after midnight.
ایستگاه رادیو محلی ما پس از نیمه شب برنامهای پخش نمیکند.
Water transmits sound.
آب، صدا ترارسانی میکند (عبور میدهد).
The sun transmits light and heat.
خورشید نور و گرما ترارسانی میکند.
Some diseases are transmitted orally.
برخی بیماریها از راه دهان سرایت میکند.
News can be transmitted in various ways.
خبرها را میتوان از چندین راه فرستاد.
The amount of information transmitted by a picture.
میزان اطلاعاتی که توسط یک تصویر رسانده میشود.
Power is transmitted from the motor to the wheels.
نیرو از موتور به چرخها منتقل میشود.
This knowledge was soon transmitted throughout Europe.
به زودی این دانش در سراسر اروپا پخش شد.
He got the soldiers' pay and transmitted it to their families.
او حقوق سربازان را گرفت و برای خانوادههای آنها فرستاد.
He believed that acquired habits could be transmitted from one generation to another.
او اعتقاد داشت که ممکن است عادتهای اکتسابی از یک نسل به نسل دیگر منتقل شوند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما