دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و هشت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Undernourished

  [ˌʌndərˈnɜːrɪʃt]

Adjective

not sufficiently fed OR in bad health because of a lack of food or a lack of the right type of food

مبتلا به‌ سوء تغذیه‌، دچار سوء تغذیه، بد تغذیه شده، گرفتار سوءتغذیه

Synonyms

malnourished, starving, underfed

Examples

The undernourished child was so feeble he could hardly walk.

کودک مبتلا به‌ سوء تغذیه‌ بقدری ضعیف‌ بود که‌ به‌ سختی‌ می‌توانست‌ راه برود.

There is evidence that even wealthy people are undernourished because they do not eat sufficient quantities of healthful foods.

شواهدی وجود دارد که‌ حتی‌ افراد ثروتمند هم‌ دچار سوء تغذیه‌ هستند. چون آنها به‌ مقادیر کـافی‌ غذای سالم‌ نمی‌خورند.

An infant who drinks enough milk will not be undernourished.

طفلی‌ که‌ به‌ مقدار کافی‌ شیر بخورد، دچار سوء تغذیه‌ نخواهد شد.

Undernourished children with swollen bellies

کودکان گرسنگی کشیده با شکم های باد کرده

Severely undernourished children

کودکان دچار سوءتغذیه شدید

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>