Undernourished
[ˌʌndərˈnɜːrɪʃt]Adjective
not sufficiently fed OR in bad health because of a lack of food or a lack of the right type of food
مبتلا به سوء تغذیه، دچار سوء تغذیه، بد تغذیه شده، گرفتار سوءتغذیه
Synonyms
malnourished, starving, underfed
Examples
The undernourished child was so feeble he could hardly walk.
کودک مبتلا به سوء تغذیه بقدری ضعیف بود که به سختی میتوانست راه برود.
There is evidence that even wealthy people are undernourished because they do not eat sufficient quantities of healthful foods.
شواهدی وجود دارد که حتی افراد ثروتمند هم دچار سوء تغذیه هستند. چون آنها به مقادیر کـافی غذای سالم نمیخورند.
An infant who drinks enough milk will not be undernourished.
طفلی که به مقدار کافی شیر بخورد، دچار سوء تغذیه نخواهد شد.
Undernourished children with swollen bellies
کودکان گرسنگی کشیده با شکم های باد کرده
Severely undernourished children
کودکان دچار سوءتغذیه شدید
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما