دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس هفتم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Unforeseen

  [ˌʌnfɔːrˈsiːn]

Adjective

not known beforehand; unexpected OR that you did not expect to happen

از قبل‌ نامعلوم، غیر منتظره ، پیش‌بینی‌ نشده

Synonyms

unexpected, unanticipated, unpredicted, surprise, surprising, sudden, startling, accidental, abrupt, out of the blue, unlooked-for, unenvisaged

Antonyms

expected, predicted, anticipated, envisaged, foreseen

Examples

We had some unforeseen problems with the new engine.

مشکلات پیش‌ بینی‌ نشده ای با موتور جدید داشتیم‌.

The probe into the Congressman’s finances turned up some unforeseen difficulties.

تحقییق‌ پیرامون امور مالی‌ عضو کنگره، مشکلات پیش‌ بینی‌ نشده ای به‌ همراه داشت‌.

The divers faced unforeseen trouble in their search for the wreck.

غواصان در جستجو برای لاشه‌ی کشتی‌، با مشکل‌ غیر منتظرهای روبرو شدند.

An unforeseen occurrence

اتفاق پیش بینی نشده

Because of unforeseen circumstances

به واسطه ی شرایط پیش بینی نشده

Barring any unforeseen events

اگر اتفاقات غیر مترقبه پیش نیاید

As a safeguard against unforeseen events

به عنوان حفاظت در مقابل رویدادهای پیش بینی نشده

This mission may involve unforeseen dangers.

این ماموریت ممکن است خطرهای پیش بینی نشده ای را در برداشته باشد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>