Unite
[juˈnaɪt]Verb
join together: become one OR to join together with other people in order to do something as a group AND to make people or things join together to form a unit; to join together
متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شدن، جفت شدن یا کردن، همبسته کردن یا شدن، به هم پیوستن، جوش خوردن
Synonyms
join, link, combine, couple, marry, wed, blend, incorporate, merge, consolidate, unify, fuse, amalgamate, coalesce, meld, cooperate, ally, join forces, league, band, associate, pool, collaborate, confederate, pull together, join together, close ranks, club together
Antonyms
part, separate, split, divide, break, detach, sever, disunite, part, break, separate, split, divorce
Examples
The thirteen colonies united to form one country.
سیزده مستعمره برای تشکیل یک کشور با هم متحد شدند.
Matrimony united two famous Virginia families.
پیوند زناشوئی، دو خانواده مشهور ورجینیایی را با هم متحد ساخت.
America and Russia were united against a common enemy in World War II.
آمریکا و روسیه در جنگ جهانی دوم در برابر دشمن مشترک متحد شدند.
The danger of famine united the people.
خطر قحطی مردم را متحد کرد.
He united the people and led them to victory.
او مردم را متحد کرد و به پیروزی رساند.
If the two parties unite they will become much stronger.
اگر آن دو حزب یکی بشوند بسیار نیرومندتر خواهند شد.
The broken bones of a child unite easily.
استخوانهای شکستهی یک کودک به آسانی جوش میخورند.
Clouds of smoke that unite river fog to form smog.
تودههای دود که به مهرودخانه میپیوندد و تشکیل دود مه را میدهد.
To unite bricks with mortar
آجرها را با ملاط به هم متصل کردن
A dirt road that unites a farm road with the main highway.
جادهی خاکی که راه روستایی را به شاهراه اصلی وصل میکند.
Particles which unite to form new compounds.
ذراتی که به هم میپیوندند و ترکیبات جدیدی را به وجود میآورند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما