دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Unkempt

  [ˌʌnˈkempt]

Adjective

​(especially of somebody’s hair or general appearance) not well cared for; not neat or tidy

(مو) وز کرده، ژولیده، کرک، گوریده، کثیف، چرکین، نامرتب، در هم ریخته

Synonyms

uncombed, tousled, shaggy, untidy, scruffy, disheveled, disordered, messy, sloppy, shabby, rumpled, bedraggled, slovenly, blowsy, sluttish, slatternly, disarranged, ungroomed, disarrayed, frowzy

Antonyms

trim, neat, tidy, spruce, presentable, well-groomed, soigné or soignée

Examples

An unkempt house

خانه‌ی درهم ریخته

His hair was unkempt and filthy.

موهایش نامرتب و کثیف بود.

The old man was shabby and unkempt.

پیرمرد ژنده پوش و ژولیده بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>