دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دوازدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Urban

  [ˈɜːrbən]

Adjective

of or having to do with cities or towns OR connected with a town or city

از شهر یا مربوط به‌ شهر، وابسته به یا در شهر، شهری، مدنی

Synonyms

civic, city, town, metropolitan, municipal, dorp, inner-city

Antonyms

country, rural, suburban

Examples

Many businesses open offices in urban areas.

بسیاری از مؤسسات تجاری در مناطق‌ شهری دفتر می‌زنند.

I plan to exchange my urban location for a rural one.

قصد دارم مکان شهری خود را با یک‌ مکان روستایی‌ تعویض‌ کنم‌.

Only a small minority of the people of the United States live far from any urban area.

تنها اقلیت‌ کمی‌ از مردم ایالت‌ متحده دور از مناطق‌ شهری زندگی‌ می‌کنند.

Urban life

زندگی شهری

The urban population

جمعیت شهری

The efficient use of urban space

استفاده بهینه از فضای شهری

Key principles of urban design

اصول کلیدی طراحی شهری

People of earlier generations who had not grown up in an urban setting.

افرادی از نسل های قبلی که در محیط شهری بزرگ نشده بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>