Utensil
[juːˈtensl]Noun
container or tool used for practical purposes OR a tool that is used in the house
ظرف یا ابزاری که برای اهداف کاربردی استفاده میشود، ابزار آشپزخانه (دیگ و خمب و سینی و تشت و غیره)، (به ویژه کشاورزی) وسیله، ابزار، آلت
Synonyms
implement, tool, instrument, aid, machine, device, mechanism, appliance, apparatus, gadget, gimmick, contraption, gizmo, contrivance
Examples
Several utensils were untidily tossed about the kitchen.
چند تا از وسایل خانه به گونهای نامنظم دور تا دور آشپزخانه پرتاب شده بود.
Edward’s baggage contained all the utensils he would need on the camping trip.
چمدان «ادوارد» حاوی تمام وسایلی بود که در طول اردو به آن نیاز داشت.
Some people are so old-fashioned that they reject the use of any modern utensil.
بعضی از افراد آنقدر قدیمی هستند که استفاده از هر وسیله مدرن را رد میکنند.
Cooking utensils
وسائل پخت و پز
Farming utensils
ابزار کشاورزی
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما