Utilize
[ˈjuːtəlaɪz]Verb
to use something, especially for a practical purpose
استفاده کردن از، به کار زدن، به کاربردن، مورداستفاده قرار دادن، به کارگرفتن
Synonyms
use, employ, deploy, take advantage of, resort to, make the most of, make use of, put to use, bring into play, have recourse to, avail yourself of, turn to account
Antonyms
misuse, cease, halt, hinder, impede, stop
Examples
No one seems willing to utilize this vacant house.
به نظر میرسد هیچ کس خواهان استفاده از این خانهی خالی نمیباشد.
The gardener was eager to utilize different flowers and blend them in order to beautify the borders.
باغبان مشتاق بود تا از گل های مختلف استفاده کند و آنها را جهت زیباسازی کردوها با هم ترکیب کند.
Does your mother utilize leftovers in her cooking?
آیا مادر شما در آشپزی اش از ته ماندههای غذایی استفاده میکند؟
Engineers utilized different techniques.
مهندسان فنون مختلفی را به کار گرفتند.
We must try to fully utilize the talents of each student.
باید بکوشیم تا استعدادهای هر دانش آموز را کاملا به کار بگیریم.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما