دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهارم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Vanish

  [ˈvænɪʃ]

Verb

to disappear suddenly and/or in a way that you cannot explain

ناپدید شدن، غیب شدن، محو شدن، ناگهان ناپدید شدن

to stop existing

از میان رفتن، زایل شدن

Synonyms

disappear, become invisible, be lost to sight, dissolve, evaporate, fade away, melt away, disappear from sight, exit, evanesce

Antonyms

appear, materialize, come into view, arrive, pop up, become visible

Examples

Even in California the sun will sometimes vanish behind a cloud.

حتی‌ در کالیفرنیا گاهی‌ اوقات خورشید پشت‌ ابری ناپدید می‌شود.

Not even a powerful witch can make a jealous lover vanish.

حتی‌ یک‌ جادوگر قدرتمند نمی‌تواند یک‌ عاشق‌ حسود را غیب‌ کند.

Give him a week without a job and all his money will vanish.

یک‌ هفته‌ به‌ او مهلت‌ بده بیکار باشد و همه‌ پول هایش‌ ناپدید خواهد شد.

Suddenly he vanished!

ناگهان غیبش زد!

His ghost smiled and vanished.

روح او لبخندی زد و غیب شد.

The sun vanished behind the clouds.

خورشید پشت ابرها ناپدید شد.

Soon my fear vanished.

به زودی واهمه‌ی من زایل شد.

When the dinosaurs vanished from the face of the earth.

وقتی که دایناسورها از پهنه‌ی زمین ناپدید شدند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>