دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Vapid

  [ˈvæpɪd]

Adjective

​not showing interest or intelligence

ملال‌آور، بی‌روح، چرند، خنک و بی‌مزه، بی‌مزه، بی‌طعم

Synonyms

dull, boring, insipid, flat, weak, limp, tame, bland, uninspiring, colorless, uninteresting, wishy-washy

Examples

A vapid talk

نطق بی‌بو و بی‌خاصیت

The vapid conversation bored her.

گفتگوی بی روح و بیهوده او را خسته کرد.

His conversation was vapid in the extreme.

مکالمه ی او بی نهایت چرند و ملال آور بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>