دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و هشت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Verdict

  [ˈvɜːrdɪkt]

Noun

decision of a jury OR an official judgement made in court or at an inquest (= an official investigation into somebody's death)

تصمیم‌ یک‌ هیئت‌ منصفه‌، (حقوق) حکم دادگاه، حکم قاضی، حکم هیئت منصفه، رای دادگاه

a decision that you make or an opinion that you give about something, after you have tested it or considered it carefully

داوری، قضاوت، ویچار، فرداد، حکم

Synonyms

decision, finding, judgment, opinion, sentence, conclusion, conviction, adjudication, pronouncement

Examples

The jury returned a verdict of guilty for the traitor.

هیئت‌ منصفه‌، حکم‌ مجرم بودن خائن‌ را استرداد کرد.

We were cautioned not to base our verdict on prejudice.

به‌ ما هشدار داده شد که‌ رأی خود را بر اساس تعصب‌ قرار ندهیم‌.

Baffled by the verdict, the prosecutor felt that the evidence had been ignored.

دادیار که‌ از حکم‌ دادگاه گیج‌ شده بود، احساس کرد مدارک نادیده گرفته‌ شده اند.

She rejects the critics' verdict against her recent book.

او داوری هنرسنجان درباره‌ی کتاب اخیر خودش را قبول ندارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>