Vessel
[ˈvesl]Noun
tube containing body fluid OR a tube that carries blood through the body of a person or an animal, or liquid through the parts of a plant
لولهای که حاوی خون است، (کالبدشناسی) رگ، عرق (عروق)، لوله، مجرا، (گیاهشناسی) آوند
a ship or large boat
(به ویژه بزرگ) کشتی، ناو، کرجی
a hollow container OR a container used for holding liquids, such as a bowl, cup, etc.
ظرف توخالی، ظرف، گنجانه، سپار، خنور
Synonyms
ship, boat, craft, barque, container, receptacle, can, bowl, tank, pot, drum, barrel, butt, vat, bin, jar, basin, tub, jug, pitcher, urn, canister, repository, cask
Examples
The Girl Scouts were permitted a glimpse of the vessel being built when they toured the Navy Yard.
دختران پیشاهنگ اجازه یافتند هنگام بازدید از منطقهی نیـروی دریـایی بـه کـشتی درحـال ساخت نگاهی بیاندازند.
My father burst a blood vessel when he got the bill from the garage.
وقتی پدرم صورت حساب را از تعمیرگاه گرفت، عصبانی شد.
Congress voted to decrease the amount of money being spent on space vessels.
کنگره به کاهش میزان پول اختصاص یافته به کشتیهای فضایی، رأی داد.
A blood vessel
رگ خون
A fishing vessel
کشتی ماهیگیری
Different kinds of cargo vessels
انواع مختلف کشتیهای باری
Silver vessels of various seizes
ظروف نقره به اندازههای مختلف
He placed a large copper vessel over the fire.
یک ظرف مسی بزرگ را روی آتش قرار داد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما