دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سیزدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Vessel

  [ˈvesl]

Noun

tube containing body fluid OR a tube that carries blood through the body of a person or an animal, or liquid through the parts of a plant

لوله‌ای که‌ حاوی خون است‌، (کالبدشناسی) رگ، عرق (عروق)، لوله، مجرا، (گیاه‌شناسی) آوند

a ship or large boat

(به ویژه بزرگ) کشتی، ناو، کرجی

a hollow container OR a container used for holding liquids, such as a bowl, cup, etc.

ظرف توخالی‌، ظرف، گنجانه، سپار، خنور

Synonyms

ship, boat, craft, barque, container, receptacle, can, bowl, tank, pot, drum, barrel, butt, vat, bin, jar, basin, tub, jug, pitcher, urn, canister, repository, cask

Examples

The Girl Scouts were permitted a glimpse of the vessel being built when they toured the Navy Yard.

دختران پیشاهنگ‌ اجازه یافتند هنگام بازدید از منطقه‌ی نیـروی دریـایی‌ بـه‌ کـشتی‌ درحـال ساخت‌ نگاهی‌ بیاندازند.

My father burst a blood vessel when he got the bill from the garage.

وقتی‌ پدرم صورت حساب را از تعمیرگاه گرفت‌، عصبانی‌ شد.

Congress voted to decrease the amount of money being spent on space vessels.

کنگره به‌ کاهش‌ میزان پول اختصاص یافته‌ به‌ کشتی‌های فضایی‌، رأی داد.

A blood vessel

رگ خون

A fishing vessel

کشتی ماهیگیری

Different kinds of cargo vessels

انواع مختلف کشتی‌های باری

Silver vessels of various seizes

ظروف نقره به اندازه‌های مختلف

He placed a large copper vessel over the fire.

یک ظرف مسی بزرگ را روی آتش قرار داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>