دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Vexatious

  [vekˈseɪʃəs]

Adjective

making you feel upset or annoyed

مزاحم، دردسردهنده، آزاردهنده، پرزحمت، پردردسر

Synonyms

annoying, trying, irritating, worrying, disappointing, upsetting, distressing, provoking, unpleasant, teasing, tormenting, harassing, nagging, aggravating, afflicting, troublesome, exasperating, disagreeable, burdensome, worrisome, irksome, bothersome

Antonyms

calming, soothing, agreeable, relaxing, comforting, pleasant, reassuring

Examples

Moving house is a vexatious business.

اسباب کشی یک کار پرزحمت است.

Vexatious, persistent winds have rarely seemed so unnecessary.

بادهای مزاحم و مداوم به ندرت تا این حد غیر ضروری به نظر می رسید.

It was a vexatious summons, and none of them turned up.

این یک احضاریه پردردسر بود و هیچ کدام از آنها نیامدند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>