دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس نهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Vicinity

  [vəˈsɪnəti]

Noun

region near a place; neighborhood OR the area around a particular place

منطقه‌ی نزدیک‌ یک‌ مکان، گردگیر، مجاورت، نزدیکی، همسایگی‌، هم محلگی

Synonyms

neighbourhood, area, district, precincts, locality, environs, neck of the woods, purlieus

Antonyms

faraway

Examples

Living in the vicinity of New York, Jeremy was near many museums.

چون «جرمی‌» در حوالی‌ نیویورك زندگی‌ می‌کرد، به‌ موزه های زیادی نزدیک‌ بود.

The torrent of rain fell only in our vicinity.

سیل‌ باران فقط‌ درحوالی‌ ما بارید.

We approached the Baltimore vicinity by car.

با اتومبیل‌ به‌ اطراف «بالتیمور» نزدیک‌ شدیم‌.

in the vicinity of

در نزدیکی، نزدیک به، مجاور، در مجاورت

Two schools in close vicinity

دو مدرسه‌ی بسیار نزدیک هم

Our school is in the vicinity of a hospital.

مدرسه‌ی ما در مجاورت یک بیمارستان قرار دارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>