دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Victorious

  [vɪkˈtɔːriəs]

Adjective

having won a victory; conquering OR having won a victory; that ends in victory

پیروز، پیروزمند، فاتح، برنده، مظفر، پیروزمندانه، فاتحانه

Synonyms

winning, successful, triumphant, first, champion, conquering, vanquishing, prizewinning

Antonyms

losing, defeated, unsuccessful, failed, beaten, overcome, conquered, vanquished

Examples

Playing in New Jersey, the Giants were victorious two years in a row.

غول ها با بازی درنیوجرسی‌، دو سال پیاپی‌ پیروز شدند.

Terry faced the challenge with the bad attitude that he could not be victorious.

«تري» با این‌ نگرش غلط‌ که‌ نمی‌تواند برنده شود، با آن چالش‌ مواجه‌ شد.

Our girls' volleyball squad was victorious over a taller team.

تیم‌ والیبال دختران ما برتیم‌ بلند قدتری پیروز شد.

A victorious army

یک سپاه پیروزمند

He emerged victorious in the elections.

او در انتخابات پیروز شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>