دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Vigilant

  [ˈvɪdʒɪlənt]

Adjective

very careful to notice any signs of danger or trouble

گوش به زنگ، هشیار، مراقب، مترصد، بیدار

Synonyms

watchful, alert, on the lookout, careful, cautious, attentive, circumspect, wide awake, on the alert, on your toes, wakeful, on your guard, on the watch, on the qui vive, Argus-eyed, keeping your eyes peeled or skinned

Antonyms

slack, careless, lax, negligent, neglectful, inattentive, remiss

Examples

The soldiers were vigilant and were not taken by surprise.

سربازان هشیار بودند و غافلگیر نشدند.

A pilot must remain vigilant at all times.

یک خلبان باید همیشه هوشیار باشد.

The thief was spotted by vigilant neighbours.

سارق توسط همسایه های هوشیار شناسایی شد.

The organization is ever vigilant for threats to the habitats of birds.

این سازمان همواره مراقب تهدیدات زیستگاه پرندگان است.

You need to be vigilant against garden pests.

شما باید مراقب آفات باغ باشید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>