دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیستم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Vigor

  [ˈvɪɡər]

Noun

active strength or force OR physical or mental energy and determination

نیرو یا قدرت فعال، توان، قدرت، نیرو، بنیه، شور، حرارت، تب و تاب، شدت، ستهمی، سختی، زور

Synonyms

animation, bounce, brio, dash, élan, esprit, life, liveliness, pertness, sparkle, spirit, verve, vim, vivaciousness, vivacity, zip, ginger, pep, peppiness, oomph, punch, starch, verve, vigorousness, vim, vitality, snap

Antonyms

apathy, impotence, inability, incompetence, lethargy, weakness, dullness, idleness, immobility, inactivity, indolence, inertia, laziness, lifelessness, powerlessness, repose, rest

Examples

Having a great deal of vigor, Jason was able to excel in all sports.

چون «جاسون» قدرت زیادی داشت‌ توانست‌ در تمامی‌ ورزش ها برتری یابد.

Tom Thumb made up for size by having more vigor than most people.

«تام ثامب‌» با داشتن‌ قدرت بدنی‌ برتر نسبت‌ به‌ اکثر افراد، اندام کوچکش‌ را جبران کرد.

Putting all her vigor into the argument, Patsy persuaded me to let her drive.

«پاتسی‌» با قراردادن تمام نیرویش‌ در بحث‌، مرا متقاعد کرد که‌ اجازه دهم‌ رانندگی‌ کند.

Intellectual vigor

نیروی عقلانی

The vigor of a storm

قدرت یک توفان

The vigor of youth

شور جوانی

The vigor of her denial

شدت انکار او

A drug that acts with vigor.

دارویی که خوب اثر می‌کند.

They attacked with additional vigor.

آنان با شدت بیشتر حمله کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>