دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Virulent

  [ˈvɪrələnt]

Adjective

(of a disease or poison) extremely dangerous or harmful and quick to have an effect

(پزشکی) ویشناک، مهلک، کشنده، زهرین، زهرآگین، سمی، تندنیش

showing strong negative and bitter feelings

کینه‌خواه، دشمن، خصم، خصومت‌آمیز، بدخواهانه، خصمانه، بدجنسانه، دشمنانه

Synonyms

vicious, vindictive, bitter, hostile, malicious, resentful, acrimonious, malevolent, spiteful, venomous, rancorous, splenetic, envenomed, deadly, lethal, toxic, poisonous, malignant, pernicious, venomous, septic, infective, injurious, baneful

Antonyms

kind, warm, sympathetic, benign, compassionate, amiable, magnanimous, harmless, innocuous, nontoxic, nonpoisonous

Examples

The mosquitoes were virulent.

پشه‌ها بدجور نیش می‌زدند.

Virulent hostilities

خصومت‌های بدجنسانه

A virulent form of influenza

یک شکل خطرناک آنفولانزا

A particularly virulent flu germ

یک میکروب آنفولانزای بسیار خطرناک

Virulent criticism

انتقاد شدید

Virulent nationalism

میهن پرستی دو آتیشه (خصمانه)

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>