دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Vivacious

  [vɪˈveɪʃəs - vaɪˈveɪʃəs]

Adjective

(especially of a woman) having a lively, attractive personality

سرزنده، پرنشاط، پرطراوت، شاد و خرم، دلربا

Synonyms

lively, spirited, vital, gay, bubbling, sparkling, cheerful, jolly, animated, merry, upbeat, high-spirited, ebullient, chirpy, sparky, scintillating, sprightly, effervescent, full of life, full of beans, frolicsome, sportive, light-hearted

Antonyms

boring, dull, lifeless, languid, listless, unenthusiastic, spiritless, melancholy

Examples

He had three pretty, vivacious daughters.

او سه دختر زیبا و سرزنده داشت.

She appeared to be her old, vivacious self again.

به نظر می رسید که او دوباره خود قدیمی و سرزنده اش است.

The vivacious tour guide charmed everyone and easily held our attention throughout the tour.

راهنمای سرزنده تور همه را مجذوب خود کرد و به راحتی در طول تور توجه ما را به خود جلب کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>