دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و دو ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Vocation

  [vəʊˈkeɪʃn]

Noun

the feeling that the purpose of your life is to do a particular type of work, especially because it allows you to help other people AND a particular type of work that you feel is right for you

شغل‌، کار، حرفه‌، کسب‌، پیشه، دخش

a strong belief that you have been chosen by God to be a priest or a nun

(به ویژه حرفه‌های مذهبی) میل به خدمت، احساس وظیفه، رسالت

Synonyms

profession, calling, job, business, office, trade, role, post, career, mission, employment, pursuit, life work, métier

Examples

Red Smith’s vocation was as a journalist for the Times.

شغل‌ «رد اسمیت‌» خبرنگاری روزنامه‌ تایمز بود.

Hiroko’s vocation turned into his life’s career.

شغل‌ «هیروکو» به‌ حرفه‌ زندگی‌اش تبدیل‌ شد.

lt is difficult to pick an appropriate vocation when you are in elementary school.

وقتی‌ در مدرسه‌ی ابتدایی‌ هستید انتخاب یک‌ شغل‌ مناسب‌ دشوار است‌.

Teaching was his vocation, painting (was) his avocation.

معلمی حرفه‌ی او بود و نقاشی کار تفریحی او.

Nursing is not just a job—it's a vocation.

پرستاری فقط یک شغل نیست، بلکه یک حرفه است.

She believes that she has found her true vocation in life.

او معتقد است که حرفه واقعی خود را در زندگی پیدا کرده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>