Volition
[vəʊˈlɪʃn]Noun
the power to choose something freely or to make your own decisions
اراده، خواست، مشیت، اختیار، خواهندگی، تصمیم
Synonyms
free will, will, choice, election, choosing, option, purpose, resolution, determination, preference, discretion, of your own free will, voluntarily
Examples
Slaves are stripped of their volition.
از بردگان سلب اختیار می شود. (حق انتخاب از بردگان سلب می شود)
They left entirely of their own volition. (= because they wanted to)
آنها کاملاً به میل خود رفتند. (= چون خواستند)
There was no pressure on him; he resigned of his own volition.
هیچ فشاری روی او نبود او به میل خود استعفا داد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.