دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دوم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Wager

  [ˈweɪdʒər]

Noun

an arrangement to risk money on the result of a particular event

شرط، شرط بندی

Synonyms

bet, stake, pledge, gamble, risk, flutter, ante, punt, long shot

Antonyms

certainty, proof, protection, reality, safeguard, safety, surety

Examples

I lost a small wager on the Superbowl.

من‌ شرط کوچکی‌ را در «سوپر بول» باختم‌.

After winning the wager, Tex treated everyone to free drinks.

بعد از اینکه‌ «تکس‌» در شرط بندن برنده شد، همه‌ را به‌ نوشیدنی‌ مجانی‌ مهمان کرد.

It is legal to make a wager in the state of Nevada.

شرط بندی در ایالت‌ «نوادا» قانونی‌ است‌.

Asghar laid a wager of five dollars on the race.

اصغر پنج دلار روی آن مسابقه شرط بندی کرد.

Wager

  [ˈweɪdʒər]

Verb

to bet money AND used to say that you are so confident that something is true or will happen that you would be willing to bet money on it

شرط بستن، شرط بندی کردن (هم پول شرط بستن و همچنین نشان دادن اطمینان زیاد خود بر سر درست بودن چیزی یا رویدادن اتفاقی که می توانید برای آن شرط ببندید)

Synonyms

bet, gamble, lay, post, put, risk, stake, venture, go

Examples

He wagered five dollars on the white horse.

پنج دلار روی آن اسب سفید شرط بندی کرد.

She always wagered on an outsider.

او همیشه روی یک بیگانه شرط می‌بست.

I had wagered a great deal of money that I would beat him.

من مقدار زیادی پول شرط کرده بودم که او را بزنم. (شکست بدهم)

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>