دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس هشتم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Weird

  [wɪrd]

Adjective

very strange or unusual and difficult to explain

عجیب و غریب، شگرف، شگفت‌انگیز، غیرعادی، ناروال، غیر طبیعی

mysterious; unearthly OR strange in a mysterious and frightening way

اسرار آمیز، غیر دنیوی، وابسته به ارواح و اشباح

Synonyms

strange, odd, unusual, bizarre, ghostly, mysterious, queer, unearthly, eerie, grotesque, supernatural, unnatural, far-out, uncanny, spooky, creepy, eldritch

Antonyms

natural, normal, regular, usual, ordinary, typical, mundane

Examples

She looked weird with that horrible make-up on her face.

با آن آرایش‌ وحشتناك روی صورتش‌، عجیب‌ به‌ نظر می‌ رسید.

Alien felt that weird things were starting to happen when he entered the haunted house.

وقتی‌ «آلین‌» وارد خانه‌ جن‌ زده شد احساس کرد چیزهای عجیبی‌ در حال رخ دادن است‌.

Becky had a weird feeling after swallowing the pills.

«بکی‌» پس‌ از بلعیدن قرص ها، احساس عجیبی‌ داشت‌.

Weird behavior

رفتار غیرعادی

A weird costume

جامه‌ی عجیب و غریب

Weird stories about supernatural events

داستان‌های اسرارآمیز درباره‌ی رویدادهای فوق طبیعی

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>