Paradox
[ˈpærədɑːks]Noun
A statement that seems to contradict itself but may nonetheless be true
(اظهاری که ظاهرا متناقض یا چرند است ولی ممکن است واقعا درست باشد) گفتهی متناقض نما، معما نما، ناسازه، پارادوکس، چرند نما
Synonyms
contradiction, mystery, puzzle, ambiguity, anomaly, inconsistency, enigma, oddity, absurdity
Examples
"More haste, less speed" is a well-known paradox
((عجلهی بیشتر - سرعت کمتر)) ناسازهی معروفی است.
" I am not so rich as to buy cheap things " is a paradox
آنقدر پولدار نیستم که چیزهای ارزان بخرم یک ناسازه است.
The paradox that standing is more tiring than walking.
این پارادوکس که ایستادن از راه رفتن خستهکنندهتر است.
The paradox is that fishermen would catch more fish if they fished less.
تناقض این است که ماهیگیران اگر کمتر ماهی بگیرند، ماهی بیشتری می گیرند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما