دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته اول ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Paradox

  [ˈpærədɑːks]

Noun

A statement that seems to contradict itself but may nonetheless be true

(اظهاری که ظاهرا متناقض یا چرند است ولی ممکن است واقعا درست باشد) گفته‌ی متناقض نما، معما نما، ناسازه، پارادوکس، چرند نما

Synonyms

contradiction, mystery, puzzle, ambiguity, anomaly, inconsistency, enigma, oddity, absurdity

Examples

"More haste, less speed" is a well-known paradox

((عجله‌ی بیشتر - سرعت کمتر)) ناسازه‌ی معروفی است.

" I am not so rich as to buy cheap things " is a paradox

آنقدر پولدار نیستم که چیزهای ارزان بخرم یک ناسازه است.

The paradox that standing is more tiring than walking.

این پارادوکس که ایستادن از راه رفتن خسته‌کننده‌تر است.

The paradox is that fishermen would catch more fish if they fished less.

تناقض این است که ماهیگیران اگر کمتر ماهی بگیرند، ماهی بیشتری می گیرند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>