Fabricate
[ˈfæbrɪkeɪt]Verb
to invent false information in order to trick people
(دروغ) بهم بافتن، (داستان و غیره) سرهم کردن، دروغ بافتن، جعل کردن
to make or produce goods, equipment, etc. from various different materials
ساختن، بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن
Synonyms
make up, invent, concoct, falsify, form, coin, devise, forge, fake, feign, trump up, manufacture, make, build, form, fashion, shape, frame, construct, assemble, erect
Examples
She fabricated a story to justify her absence.
برای توجیه غیبت خود داستانی سرهم کرد.
They fabricated my signature.
امضای مرا جعل کردند.
In this factory they fabricate surgical instruments.
در این کارخانه ابزار جراحی میسازند.
This house is fabricated out of plastic materials
این خانه از مواد پلاستیکی ساخته شده است.
Fabricating sheet iron into plates.
تبدیل آهن ورق به بشقاب.
To fabricate a bridge of steel beams.
ساختن پل با تیرهای پولادی.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما