دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهاردهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Havoc

  [ˈhævək]

Noun

a situation in which things are seriously damaged, destroyed or very confused

ویرانی بزرگ (مثلا در اثر سیل یا زلزله)، دژلاخی، خرابی عظیم، ویرانگری، بی‌نظمی زیاد، شلوغ پلوغی، الم شنگه

Synonyms

devastation, damage, destruction, waste, ruin, wreck, slaughter, ravages, carnage, desolation, rack and ruin, despoliation, disorder, confusion, chaos, disruption, mayhem, shambles

Examples

The havoc and loss of life caused by the earthquake.

ویرانی عظیم و مرگ و میر ناشی از زلزله.

The children created havoc in my house.

بچه‌ها در خانه‌ی من زمین و آسمان را به هم دوختند.

The floods caused havoc throughout the area.

سیل باعث ویرانی در سراسر منطقه شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>