Nomadic
[nəʊˈmædɪk]Adjective
belonging to a community that moves with its animals from place to place
وابسته به بیابان گردی یا چادر نشینی، کوچگرانه، ایلیاتی، چادر نشین
moving often from place to place
آواره، خانه بدوش، بی سروسامان
Synonyms
wandering, travelling, roaming, migrant, roving, itinerant, migratory, vagrant, peripatetic
Examples
Nomadic tribes
قبایل چادر نشین
Foreign workers led a nomadic life.
کارگران خارجی زندگی بی سر و سامانی داشتند.
As a general rule, the wool in nomadic items is very good.
به عنوان یک قاعده کلی، پشم در اقلام عشایری بسیار خوب است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.