Fiat
[ˈfiːɑːt]Noun
an official order given by somebody in authority
(لاتین: چنین باشد، حکم میشود که) حکم قانونی، فرمان، دستور، یاسا، امر
Synonyms
order, demand, command, dictate, decree, mandate, canon, ordinance, proclamation, edict, dictum, precept, ukase
Examples
Under the fiat of the king
تحت فرمان شاه
Prices have been fixed by government fiat.
قیمت ها توسط حکم دولتی تعیین شده است.
The matter was settled by presidential fiat.
این موضوع با دستور ریاست جمهوری حل و فصل شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.