دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نوزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fiat

  [ˈfiːɑːt]

Noun

an official order given by somebody in authority

(لاتین: چنین باشد، حکم می‌شود که) حکم قانونی، فرمان، دستور، یاسا، امر

Synonyms

order, demand, command, dictate, decree, mandate, canon, ordinance, proclamation, edict, dictum, precept, ukase

Examples

Under the fiat of the king

تحت فرمان شاه

Prices have been fixed by government fiat.

قیمت ها توسط حکم دولتی تعیین شده است.

The matter was settled by presidential fiat.

این موضوع با دستور ریاست جمهوری حل و فصل شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>