Abstemious
[əbˈstiːmiəs]Adjective
not allowing yourself to have much food or alcohol, or to do things that are fun
میانهرو (به ویژه در خورد و خوراک و لذتها)، اعتدالگرا، پرهیزکار، پارسا، مرتاض منش، مرتاضانه
Synonyms
temperate, sparing, moderate, sober, austere, frugal, ascetic, self-denying, abstinent, continent
Antonyms
greedy, self-indulgent, incontinent, intemperate, immoderate, gluttonous, edacious
Examples
A nun is taught to be abstemious.
به یک راهبه یاد داده می شود که پرهیزکار باشد.
He is abstemious in eating and drinking.
او در خوردن و نوشیدن میانه رو است.
Her career as a model demanded an abstemious diet.
حرفه او به عنوان یک مدل نیاز به رژیم غذایی متعادل داشت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.