دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Opulence

  [ˈɑːpjələns]

Noun

a display of great wealth

توانگری، دولتمندی، غنا، وفور

Synonyms

wealth, means, riches, capital, resources, assets, fortune, substance, prosperity, affluence, easy circumstances, prosperousness

Antonyms

want, lack, poverty, privation, penury, indigence, impecuniousness

Examples

His eyes had never beheld such opulence.

چشمانش تا به حال چنین ثروت و وفوری را ندیده بود.

The house was a surreal mixture of opulence and decay.

این خانه، آمیزه ای سورئال از دولتمندی و تباهی بود.

The opulence of Ashurbanipal's court at Nineveh became legendary.

ثروت و توانگری دربار "آشوربانیپال" در نینوا افسانه ای شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>