Destitution
[ˌdestɪˈtuːʃn]Noun
the fact of having no money, food and the other things necessary for life
فقر شدید، مستمندی، تهیدستی، بیچیزی، فقر وفاقه، افلاس، عسرت
Synonyms
pennilessness, want, distress, dire straits, privation, penury, neediness, beggary, indigence, pauperism, impecuniousness, utter poverty
Antonyms
riches, plenty, wealth, luxury, prosperity, good fortune, affluence, life of luxury
Examples
Homelessness and destitution
بی خانمانی و مستمندی
Many low-paid workers are living on the brink of destitution.
بسیاری از کارگران کم دستمزد در آستانه فقر شدید به سر می برند.
The refugees lived in complete destitution.
پناهندگان در فقر و فاقهی کامل به سر میبرند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.