دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس اول ۵۰۴
5 از 2 امتیاز

Abandon

  [əˈbændən]

Noun

​a way of behaving that is not sensible and shows that you do not care about the possible results of your actions or what other people think

واگذاری، بیخیالی، رها سازی، رهایی، بی بند و باری

Synonyms

recklessness, dash, wildness, wantonness, unrestraint, careless freedom

Antonyms

control, restraint, moderation

Examples

The Mardi Gras crowds danced in the streets with abandon.

گروه های "ماردی گریس" با بی خیالی در خیابان می رقصیدند.

He rode the horse with reckless abandon.

با رهائی بی پروا اسب سوار کرد.

He spent money with careless abandon.

او با بی خیالی و بی توجهی پول خرج کرد.

Abandon

  [e'bænden]

Verb

desert

ترک کردن

Ieave without pIanning to come back

ترک کردن بدون قصد بازگشت‌

quit

دست‌ کشیدن از

Synonyms

desert, discard, discontinue, ditch, drop out, dump, leave, pull out, quit, stop, surrender, vacate, withdraw, forsake, leave behind, reject, renounce

Antonyms

advance, allow, begin, come, continue, go, hold, keep, maintain, persevere, remain, start, stay, approve, continue

Examples

When Roy abandoned his famiIy, the poIice went Iooking for him.

وقتی «ری» خانواده‌اش را ترک کرد، پلیس به جستجویش پرداخت.

The soIdier couId not abandon his friends who were hurt in battIe.

سرباز نتوانست دوستانش را که در جنگ آسیب دیده بودند، ترک کند.

Because Rose was poor, she had to abandon her idea of going to coIIege.

چون «رز» فقیر بود، مجبور بود فکر رفتن به دانشگاه را کنار بگذارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>