دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Adherent

  [ədˈhɪrənt]

Noun

a person who supports a particular set of ideas

پیرو، وفادار، هوادار، طرفدار

Synonyms

supporter, fan, advocate, follower, admirer, partisan, disciple, protagonist, devotee, henchman, hanger-on, upholder, sectary

Antonyms

opposition, rival, opposer, enemy, opponent, foe, adversary, antagonist, dissentient, disputant

Examples

An adherent of Islam

پیرو مذهب اسلام

The new faith quickly gathered adherents.

دین جدید به سرعت طرفدار جمع کرد.

Bach was a strong adherent of the Lutheran Church.

باخ از طرفداران قوی کلیسای لوتری بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>