دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Pathetic

  [pəˈθetɪk]

Adjective

making you feel sad

(به وجود آورنده‌ی همدردی یا دلسوزی یا حزن) اندوه‌انگیز، حزن انگیز، رقت انگیز، اسفناک، تاثرانگیز، افسوس انگیز، دریغ انگیز

weak and not successful

سزاوار ترحم، بدبخت، نگون بخت

Synonyms

sad, moving, touching, affecting, distressing, tender, melting, poignant, harrowing, heartbreaking, plaintive, heart-rending, gut-wrenching, pitiable, inadequate, useless, feeble, poor, sorry, wet, pants, miserable, petty, worthless, meagre, pitiful, woeful, deplorable, lamentable, trashy, measly, crummy, crappy, rubbishy, poxy, wanky, chickenshit

Antonyms

funny, entertaining, amusing, ridiculous, ludicrous, laughable, comical, droll

Examples

She looked old and pathetic.

او به نظر پیر و قابل ترحم بود.

The pathetic conditions in some government offices

وضع اسف بار برخی از ادارات دولتی

The pathetic cries of a woman whose child had been run over by a car.

فریادهای حزن آفرین زنی که فرزندش زیر ماشین رفته بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>