دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fracas

  [ˈfreɪkəs]

Noun

a noisy argument or fight, usually involving several people

کتک‌کاری، قیل و قال، جنگ و دعوا، زد و خورد، کلنجار

Synonyms

brawl, fight, trouble, row, riot, disturbance, quarrel, uproar, skirmish, scuffle, free-for-all, rumpus, aggro, affray, shindig, donnybrook, scrimmage, shindy, bagarre, melee or mêlée

Examples

A fracas between the supporters of the two teams

زد و خورد بین هواداران دو تیم

He was injured in a Saturday-night fracas outside a disco.

تو دعوای شنبه شب بیرون دیسکو اون زخمی شد.

The principal of the school had to come and stop the fracas in the hallway.

مدیر مدرسه مجبور شد به سرسرا بیاید و به کتک‌کاری خاتمه بدهد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>