Ambiguous
[æmˈbɪɡjuəs]Adjective
that can be understood in more than one way; having different meanings, not clearly stated or defined
مبهم، (کلام) دوپهلو، چندپهلو، دارای دو یا چند معنی، گنگ
Synonyms
unclear, puzzling, uncertain, obscure, vague, doubtful, dubious, enigmatic, indefinite, inconclusive, cryptic, indeterminate, equivocal, Delphic, oracular, enigmatical, clear as mud
Antonyms
clear, simple, specific, obvious, plain, explicit, definite, unmistakable, unequivocal, unquestionable
Examples
She gave an ambiguous nod.
سرش را به طور مبهمی تکان داد.
The diplomat's ambiguous remarks
سخنان دوپهلوی دیپلمات
His role has always been ambiguous.
نقش او همیشه مبهم بوده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.