دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Raconteur

  [ˌrækɑːnˈtɜːr]

Noun

​a person who is good at telling stories in an interesting and humorous way

داستان‌گو، نقال، داستانسرا

Synonyms

storyteller, relater, recounter, teller of stories, spinner of yarns

Examples

She was a witty raconteur.

او یک داستانسرای شوخ طبع بود.

His grandfather was a fine raconteur.

پدربزرگش یک نقال خوب بود.

He spoke eight languages and was a noted raconteur.

او به هشت زبان صحبت می‌کرد و یک داستان گوی مشهور بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>