Ascertain
[ˌæsərˈteɪn]Verb
to find out the true or correct information about something
محقق کردن، معلوم کردن، اثبات کردن، نشان دادن، فهمیدن، تشخیص دادن، تعیین کردن، مشخص کردن
Synonyms
find out, learn, discover, determine, confirm, settle, identify, establish, fix, verify, make certain, suss (out), ferret out
Examples
I wanted to ascertain his claim.
میخواستم ادعای او را به طور مسلم معلوم کنم.
It can be difficult to ascertain the facts.
تشخیص حقایق می تواند دشوار باشد.
I ascertained that the driver was not badly hurt.
مطمئن شدم که راننده آسیب زیادی ندیده است.
It should be ascertained that the plans comply with the law.
باید مشخص شود که طرح ها مطابق با قانون است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.