دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Ascertain

  [ˌæsərˈteɪn]

Verb

​to find out the true or correct information about something

محقق کردن، معلوم کردن، اثبات کردن، نشان دادن، فهمیدن، تشخیص دادن، تعیین کردن، مشخص کردن

Synonyms

find out, learn, discover, determine, confirm, settle, identify, establish, fix, verify, make certain, suss (out), ferret out

Examples

I wanted to ascertain his claim.

می‌خواستم ادعای او را به طور مسلم معلوم کنم.

It can be difficult to ascertain the facts.

تشخیص حقایق می تواند دشوار باشد.

I ascertained that the driver was not badly hurt.

مطمئن شدم که راننده آسیب زیادی ندیده است.

It should be ascertained that the plans comply with the law.

باید مشخص شود که طرح ها مطابق با قانون است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>