Factitious
[fækˈtɪʃəs]Adjective
not real but created deliberately and made to appear to be true
ناراستین، کاذب، دروغین، ساختگی، مصنوعی، غیرواقعی، تصنعی
Synonyms
artificial, plastic, synthetic, unnatural
Examples
Factitious needs created by advertising.
نیازهای کاذب که از راه آگهیهای تجارتی ایجاد میشوند.
The outcry was, to a certain extent, factitious.
این فریاد تا حدی ساختگی بود.
He has invented a wholly factitious story about his past.
او داستانی کاملا ساختگی درباره گذشته خود درست کرده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.