Horrid
[ˈhɔːrɪd]Adjective
terrible; frightful OR very unpleasant or unkind
وحشتناک، ترسناک، هولناک (و تنفر انگیز)، ترسناک و زننده، مشمئز کننده، (بسیار) بد، ناخوشایند، کریه
Synonyms
unpleasant, terrible, awful, offensive, nasty, disgusting, horrible, dreadful, obscene, disagreeable, yucky or yukky, nasty, dreadful, horrible, mean, unkind, cruel, beastly
Antonyms
attractive, delightful, pleasant, pleasing, wonderful
Examples
Janey avoided staring at the horrid man’s face.
«جینی» از نگاه کردن به چهره ی مرد ترسناک اجتناب کرد.
It is simply horrid the way cars pollute the air we breathe.
اتومبیل ها به شیوه ی وحشتناکی هوایی را که ما تنفس میکنیم آلوده میکنند.
When Mary was good, she was very good, but when she was bad, she was horrid.
وقتی ماری خوب بود، بسیار خوب بود ولی وقتی بد بود وحشتناک بود.
He is a horrid person.
او آدم بسیار ناخوشایندی است.
Her cooking was horrid.
دستپخت او تهوع آور بود.
The horrid face of the man-eating creature from Mars
قیافهی وحشتناک موجود آدمخوار از کرهی مریخ
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما