دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Abhor

  [əbˈhɔːr]

Verb

to hate something, for example a way of behaving or thinking, especially for moral reasons

تنفر داشتن، منزجر بودن، نفرت داشتن، بیزار بودن

Synonyms

hate, loathe, despise, detest, shrink from, shudder at, recoil from, be repelled by, have an aversion to, abominate, execrate, regard with repugnance or horror

Antonyms

like, love, enjoy, admire, relish, adore, cherish, delight in

Examples

I abhor the smell of garlic.

من از بوی سیر بیزارم.

She abhors hunting animals.

او از شکار حیوانات نفرت دارد.

Most decent people abhor corruption in government.

اکثر مردمان شریف از فساد در دولت بیزارند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>