دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Alleviate

  [əˈliːvieɪt]

Verb

to make something less severe

سبک کردن، تسکین دادن، آرام کردن، تخفیف دادن، فرونشاندن، گساریدن، کم کردن، کاهش دادن، کاستن

Synonyms

ease, reduce, relieve, moderate, smooth, dull, diminish, soften, check, blunt, soothe, subdue, lessen, lighten, quell, allay, mitigate, abate, slacken, assuage, quench, mollify, slake, palliate

Examples

To alleviate poverty

کم کردن فقر

A drug to alleviate a toothache

دارویی برای تسکین دندان درد

To help alleviate the food shortage in Africa

برای کمک به برطرف کردن کمبود غذا در افریقا

When a fever is alleviated and its alleviation is through a fragrant and clean distillation.

چون تب بگسارد و گساریدن آن به عرقی خوشبوی و پاکیزه باشد. (ذخیره‌ی خوارزمشاهی)

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>