Alleviate
[əˈliːvieɪt]Verb
to make something less severe
سبک کردن، تسکین دادن، آرام کردن، تخفیف دادن، فرونشاندن، گساریدن، کم کردن، کاهش دادن، کاستن
Synonyms
ease, reduce, relieve, moderate, smooth, dull, diminish, soften, check, blunt, soothe, subdue, lessen, lighten, quell, allay, mitigate, abate, slacken, assuage, quench, mollify, slake, palliate
Examples
To alleviate poverty
کم کردن فقر
A drug to alleviate a toothache
دارویی برای تسکین دندان درد
To help alleviate the food shortage in Africa
برای کمک به برطرف کردن کمبود غذا در افریقا
When a fever is alleviated and its alleviation is through a fragrant and clean distillation.
چون تب بگسارد و گساریدن آن به عرقی خوشبوی و پاکیزه باشد. (ذخیرهی خوارزمشاهی)
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.